• وبلاگ : ديوارنوشته هاي خط نخورده
  • يادداشت : روزي كه من كوكتل ساختم...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + hosein 

    اگه امروز بود يه لگد به شكمت مي زدند بچت سقط بشه

    شانس اوردي گير بسيجي نيفتادي و گرنه پاهاي ساواكي ها رو ماچ مي كردي مادر

    + پيمان 
    اي احمق بي عرضه ، الان ببدين محمود شپش چطوري به جون برادرهات افتاده، لعنت به اين مذهب

    بسم الله

    سلام؛

    حضورتون رو تبريک ميگم.

    خاطره جالبي بود.

    شنيدن خاطرات انقلاب از زبان کساني که آن دوران رو لمس کرده‌اند خيلي لذت‌بخشه.

    خوش به حال شما که اون زمان بوديد.

    ان‌شا الله که ما هم به موقع، باشيم!

    چقدر سخت بوده که در" لحظه" تصميم بگيريد. نوع تصميم گرفتن تون، برايم جالب بود.
    راستي فرمانده! خوش اومدين. اومدين، خوشحال شديم...
    پاسخ

    سلام. واقعا سخت بود تصميم گيري در اون لحظات. لحظاتي که بارها و بارها باهاش مواجه شدم. ولي با توکل به خدا همش رد شد. خيلي ممنون. شما هم به من سر زديد خيلي خوشحال شدم.